تو که کارنامهم را دیده بودی هی مشروط شده بودم، هی با واسطه آمدم پیشت تا دوباره قبولم کردی .. هی قول دادم .. هی زیر قولم زدم .. اصلا مگر خودت نگفتی صدبار اگر توبه شکستی بازآ؟
گفته بودم صاحب این صورت ِ اخمو دلی دارد به سان ِ شیشه! هی زرت ُ زرت میشکند؟ هی میخواهد کسی نفهمد که دلش شکسته .. هی میخواهد همه چیز را عادی جلوه دهد .. آخر از ترحم بیزار است .. آخر مغرور است .. مغرور تر از خودش ندیده است .. بگذار خیالت را راحت کنم، گند اخلاقی است که دومی ندارد!
نه.. نگفته بودم که ضعیفم .. نگفته بودم که بیطاقتم .. حالا که میگویم .. از آن اعترافاتی است که انگار دارد جانم را میگیرد .. از آنهایی است که دارم با چشم تر مینویسمش .. از آنهایی است .. اصلا بگذر .. فقط بخوان ُ بدان طاقتم بریده .. بدان که من از ابتدا ضعیف بودم.. فراری بودم از هر چه که نمیتوانستم با آن مواجه شم .. حالا، درست همین حالا، حس آدمی را دارم که باخته است.. که خنجر خورده است.. که.. که.. که.. اصلا این که ها چه فایدهای دارد وقتی غیر از آن بالایی کاری از دست هیچ کس بر نمیآید؟ میدانم.. آن بالایی همان که خدا میناممش، دارد امتحانم میکند.. این پایینیها نمیدانستند که من ضعیفم، تو که خوب میدانستی من شاگرد ِ تنبل کلاستم.. تو که کارنامهم را دیده بودی هی مشروط شده بودم، هی با واسطه آمدم پیشت تا دوباره قبولم کردی.. هی قول دادم.. هی زیر قولم زدم.. اصلا مگر خودت نگفتی صدبار اگر توبه شکستی بازآ؟
میدانم پررویی است .. خوب میدانم که حق داری ..